، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

¸.•**•.¸✿ کوچولوهای ناز من✿¸.•**•.¸

روز عالیییییی...

وای که عجب روزی بود امروز دیگه ماه رمضون و روزه و اینا...خیلی سخته ولی ما اگه خدا بخواد اخر هفته میریم مسافرت   صبح که بیدار شدم یهو به سرم زد برم اتلیه و عکس بگیرم البته اتلیه خالم,هیچی دیگه سریع یه عالم لباس برداشتم سریع رفتم اونجا الهی بمیرم خالم با اون شکمش چه قدر ازم عکس گرفت ویگه خسته شد و گفت بقیه ش باشه واسه یه روز دیگه منم قبول کردم,بعدش با خالم رفتیم خونه داداشی مسعودم(دایی جوجوها)الی (دختر خالم)اونجا بود ,با الی هم کلی عکس گرفتیم,من اونجا موندم و عصری هم رفتیم خونه خالم و خوش گذروندیم دوباره همراه الی و فاطی برگشتیم خونه مسعود دیگه هرشب اونجا پاتوقه اخه بچشون تازه بدنیا اومده بعد افطار همه کم کم ا...
2 مرداد 1391

عکس..

من اومدم... مهشید و سجاد هر وقت کنار هم باشن سریع دعواشون میشه کار به کتک کاری میکشه واسه همین اکثر اوقات مهشید خونه ماست پیش خاله جونش البته دوستیمون بیشتر از 2ساعت طول نمیشه اگه سجاد بیاد پیشم اولش عزیز خاله س ولی بعدش با خرابکاریهش اعصابم رو بهم میریزه و منم میزنمش دوباره اون هم منو میزنه... ولی با این حال اگه یه روز نبینمشون دلم واسشون یه ذره میشه   مهشید اینجا چه قدر ناناس شده ...
5 تير 1391

مهشید جوووووونم

مهشید 23 مهر بدنیا اومد درست مثل من یعنی منم 28مهر بدنیا اومدم چون از قبل سجاد رو داشتم به دنیا اومدن مهشید زیاد واسم جلوه نداشت یعنی به اندازه سجاد ذوق زده نشدم اون موقع سجادم 2سالش بود روزای قشنگی بود... الان خیلی بزرگ شده گفتم که تقریبا سه سالشه...       ...
3 تير 1391

سجاد جووونم

  بیست و یکم دی ماه بود که سجاد گلم بدنیا اومد اون روز امتحان عربی داشتم و مامان از دیروزش رفته بود بیمارستان پیش خواهرم صبح که بیدار شدم برف شدیدی اومده بود واسه همین وقتی با سرویس داشتیم میرفتیم تصادف کردیم   خوشبختانه کسی اسیب ندید بعدش تو رادیو گفت مدرسه ها ی دبستان و راهنمایی امروز تعطیله اومدم خونه وسط حال نشستم منتظر شوهر خواهرم بودم که بیاد و از پسر کوچولو بگه محمد اقا اومد و عکس سجاد رو بهم نشون داد البته اون موقع اسمش ارمان بود ولی چون تو روز شهادت امام سجاد بدنیا اومد اسمش شد اقا سجاد ...
3 تير 1391